جدول جو
جدول جو

معنی یک قرار - جستجوی لغت در جدول جو

یک قرار
(یَ / یِ قَ)
مرادف یک پهلو. (آنندراج) (ناظم الاطباء). یک وضع. یک اندازه. یکسان. رجوع به یک پهلو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک سراسر
تصویر یک سراسر
یکسر، یک باره، یک بارگی، همه، همگی، سراسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک سوار
تصویر یک سوار
تک سوار، یکه سوار، یکه تاز، کنایه از آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
بی آرام، ناآرام، بی تاب، ناپایدار
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
مرکّب از: بی + قرار، بی سکون. (آنندراج)، بی ثبات و تغییرپذیر و ناپایدار. (ناظم الاطباء)، آنکه ثبات ندارد. متحرک:
تا بی قرار گردون اندر مدار باشد
واندر مدار گردون کس را قرار باشد.
منوچهری.
وین بلند و بی قرار وصعب دولاب کبود
گرد این گوی سیه تا کی همی خواهد دوید.
ناصرخسرو.
ای مادر فرزندخوار
ای بی قرار ای بی مدار.
ناصرخسرو.
بی قرار است همچو آب سراب
دود تیره است همچو ابر مطیر.
ناصرخسرو.
زلف تو بی قرار و دلم گشته بی قرار
زین هر دو بی قرار ببردی قرار من.
مسعودسعد.
زمین گشته چون آسمان بی قرار
معلق زن از بازی روزگار.
نظامی.
- بی قرار کردن، بی ثبات در حرکت و جنبان در کار کردن. بکار بردن:
ملک را چون قرار خواهی داد
تیغ را بی قرار باید کرد.
مسعودسعد.
- تیغ بی قرار، شمشیر که در غلاف نیارامد ودر کار باشد:
از تیغ بی قرار گشاید قرار ملک
جز در دل حسود مبادا قرار تیغ.
مسعودسعد.
- زلف بی قرار، بتاب. جنبان:
زلف تو بی قرار و دلم گشته بی قرار
زین هر دو بی قرار ببردی قرار من.
مسعودسعد.
از سینه و دو دیده رفت این دل رمیده
در زلف بی قرارت شبها قرار کرده.
خاقانی.
زلف بر رخسار آن دلبر چو بینم بی قرار
می بیندازم در آتش جان و دل چون داربوی.
کشفی.
- کلک بی قرار، قلم که از دست ننهاده باشند و در دست کاتب در کار باشد:
مستوفی ممالک مشرق توئی و هست
بر کلک بی قرار تو هر ملک را قرار.
سوزنی.
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ بَ بَ)
مضاعف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از به قرار
تصویر به قرار
چنان که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک هزار
تصویر یک هزار
واحد پول درعهدقاجاریه معادل بایک قران و 10، 1 تومان بود
فرهنگ لغت هوشیار
بی هال (هال قرار) مرا دیوانه پندارند و بی هال - که دیوانه چو من باشد به هر حال (ویس و رامین) خسته دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک سوار
تصویر یک سوار
دلاور، یکه سوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
ناپایدار، بی ثبات، بی صبر، ناشکیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
بی تاب، نا آرام، سراسیمه، پریشان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
لا يهدأ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
Antsy, Fidgeting, Restless, Restlessly, Skittish, Unsettled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
agité, de manière agitée, nerveux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
불안한 , 안절부절못하는 , 불안한 , 불안하게 , 초조한 , 불안정한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
huzursuz, kıpır kıpır, huzursuz bir şekilde, huysuz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
بے قرار , بے چین , بے چین , بے چین ہو کر , بے قرار , بے قرار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
wasiwasi, kwa wasiwasi, asiye na utulivu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
অস্থির , অস্থির , অস্থির , অস্থিরভাবে , অস্থির
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
נרגש , עצבני , חסר מנוחה , בצורה חסרת מנוחה , נָרוּז , לא יציב
دیکشنری فارسی به عبری
بی قرار، بلاتکلیف
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
落ち着かない , そわそわしている , 落ち着かないで , 神経質な , 不安定な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
onrustig, wiebelig, rusteloos, zenuwachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
बेचैन , बेचैनी से , अस्थिर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
gelisah, dengan gelisah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
กระวนกระวาย , กระวนกระวาย , กระสับกระส่าย , อย่างกระวนกระวาย , กระสับกระส่าย , ไม่มั่นคง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
inquieto, inquietamente, nervioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
inquieto, de forma inquieta, nervoso, instável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
坐立不安的 , 焦躁的 , 不安地 , 不安定的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
niespokojny, niespokojnie, nerwowy, niestabilny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
тривожний , неспокійний , неспокійний , тривожно , нервовий , нестабільний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
unruhig, zappelig, ruhelos, nervös
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
беспокойный , ёрзание , беспокойно , нервный , нестабильный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
inquieto, irrequieto, in modo irrequieto, nervoso, instabile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی